جدول جو
جدول جو

معنی پنجه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

پنجه زدن
چنگ زدن، با پنجه کسی را آزردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
فرهنگ فارسی عمید
پنجه زدن
(وَ عَ)
پنجه انداختن برای زورآزمائی، ستیزه کردن. نزاع کردن:
پس از پنجاه چله در چهل سال
مزن پنجه درین حرف ورق مال.
نظامی.
آفت این پنجرۀ لاجورد
پنجه در او زد که بدو پنجه کرد.
نظامی.
پنجه با شیر و مشت بر شمشیر زدن کار خردمندان نیست. (گلستان).
با شیر خود چه پنجه تواند زدن شغال.
سلمان ساوجی.
کشتی شکسته باد مخالف کناره دور
نز دانش است پنجه که با ناخدا زنیم.
قاآنی.
، چنگال زدن. با پنجه آزردن
لغت نامه دهخدا
پنجه زدن
چنگ زدن باپنجه آزردن
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
پنجه زدن
((~. زَ دَ))
چنگ زدن، کسی را زخمی کردن، کنایه از درافتادن با کسی، جنگیدن
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
فرهنگ فارسی معین
پنجه زدن
مخالب
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
پنجه زدن
Paw
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پنجه زدن
griffer
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پنجه زدن
arañar
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پنجه زدن
царапать
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به روسی
پنجه زدن
kratzen
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پنجه زدن
дряпати
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پنجه زدن
drapać
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پنجه زدن
用爪子抓
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به چینی
پنجه زدن
arranhar
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پنجه زدن
پنجہ مارنا
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به اردو
پنجه زدن
থাবা মারা
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پنجه زدن
kukwaruza
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پنجه زدن
tırmalamak
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پنجه زدن
할퀴다
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
پنجه زدن
引っかく
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پنجه زدن
graffiare
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پنجه زدن
पंजा मारना
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به هندی
پنجه زدن
mencakar
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پنجه زدن
ใช้เท้าข่วน
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پنجه زدن
krabben
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
پنجه زدن
לשרוט
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وُ صی ی)
بیرون کردن پنبه از تخم. حلاجی کردن پنبه. تندیف. ندف. حلج. ندش. (منتهی الارب) ، پر کردن پنبه در چیزی:
هر روز بهر پنبه زدن بر دواج چرخ
صبح از عمود مشته کند وز افق کمان.
اثیر اخسیکتی (از آنندراج).
تفدیک، تفتیک، پنبه زدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنجه کردن
تصویر پنجه کردن
پنجه افکندن، پنجه در زمین فشردن، ثبات قدم نمودن، قبض کردن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجول زدن
تصویر پنجول زدن
با ناخنهای دست روی یا تن کسی را خراشیدن: گربه پنجول زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه بند
تصویر پنجه بند
عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند پیشانی بند. پیشانی بند عصابه
فرهنگ لغت هوشیار
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده زدن
تصویر خنده زدن
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه زدن
تصویر پنبه زدن
بیرون کردن پنبه از تخم حلاجی کردن پنبه ندف، پر کردن پنبه در چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه زدن
تصویر پنبه زدن
((~. زَ دَ))
بیرون کردن پنبه از تخم، پر کردن پنبه در چیزی
فرهنگ فارسی معین