پنجه انداختن برای زورآزمائی، ستیزه کردن. نزاع کردن: پس از پنجاه چله در چهل سال مزن پنجه درین حرف ورق مال. نظامی. آفت این پنجرۀ لاجورد پنجه در او زد که بدو پنجه کرد. نظامی. پنجه با شیر و مشت بر شمشیر زدن کار خردمندان نیست. (گلستان). با شیر خود چه پنجه تواند زدن شغال. سلمان ساوجی. کشتی شکسته باد مخالف کناره دور نز دانش است پنجه که با ناخدا زنیم. قاآنی. ، چنگال زدن. با پنجه آزردن
پنجه انداختن برای زورآزمائی، ستیزه کردن. نزاع کردن: پس از پنجاه چله در چهل سال مزن پنجه درین حرف ورق مال. نظامی. آفت این پنجرۀ لاجورد پنجه در او زد که بدو پنجه کرد. نظامی. پنجه با شیر و مشت بر شمشیر زدن کار خردمندان نیست. (گلستان). با شیر خود چه پنجه تواند زدن شغال. سلمان ساوجی. کشتی شکسته باد مخالف کناره دور نز دانش است پنجه که با ناخدا زنیم. قاآنی. ، چنگال زدن. با پنجه آزردن
بیرون کردن پنبه از تخم. حلاجی کردن پنبه. تندیف. ندف. حلج. ندش. (منتهی الارب) ، پر کردن پنبه در چیزی: هر روز بهر پنبه زدن بر دواج چرخ صبح از عمود مشته کند وز افق کمان. اثیر اخسیکتی (از آنندراج). تفدیک، تفتیک، پنبه زدن. (منتهی الارب)
بیرون کردن پنبه از تخم. حلاجی کردن پنبه. تندیف. نَدف. حَلج. نَدش. (منتهی الارب) ، پر کردن پنبه در چیزی: هر روز بهر پنبه زدن بر دواج چرخ صبح از عمود مشته کند وز افق کمان. اثیر اخسیکتی (از آنندراج). تفدیک، تفتیک، پنبه زدن. (منتهی الارب)
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)